دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
سه تار، یکی از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر از کاسۀ تار است و با ناخن سبابۀ نواخته می شود. این ساز در قدیم دارای سه سیم بوده، اما امروزه چهار سیم دارد
سه تار، یکی از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر از کاسۀ تار است و با ناخن سبابۀ نواخته می شود. این ساز در قدیم دارای سه سیم بوده، اما امروزه چهار سیم دارد
مخفف سیاه پوش که شب گرد، عسس، میربازار، میرشب و چاوش باشد. (برهان) (آنندراج). چاوش که در پیش شاهان دورباش میگوید، زیرا که این جماعت در قدیم سیاه می پوشیدندتا در نظر مهیب نمایند. (فرهنگ رشیدی) : بر تخت من تاختندی سوار سیه پوش و نیزه وران صدهزار. فردوسی. سپهبد سوی دیدن شاه شد بنزد سیه پوش درگاه شد. اسدی. رجوع به سیاه پوش شود. ، که جامۀ سیاه پوشیده باشد: تیغزن آسمان خاک سیه پوش را کرده منورچو روی رایزن شهریار. خاقانی. سیه پوش چترش چو عباسیان زده سنگ بر طاس بر طاسیان. نظامی. خطیب سیه پوش شب بی خلاف برآورد شمشیر روز از غلاف. سعدی. ، شیربان یعنی شیر و ببر نگاهدارنده. (برهان) (آنندراج)
مخفف سیاه پوش که شب گرد، عسس، میربازار، میرشب و چاوش باشد. (برهان) (آنندراج). چاوش که در پیش شاهان دورباش میگوید، زیرا که این جماعت در قدیم سیاه می پوشیدندتا در نظر مهیب نمایند. (فرهنگ رشیدی) : بر تخت من تاختندی سوار سیه پوش و نیزه وران صدهزار. فردوسی. سپهبد سوی دیدن شاه شد بنزد سیه پوش درگاه شد. اسدی. رجوع به سیاه پوش شود. ، که جامۀ سیاه پوشیده باشد: تیغزن آسمان خاک سیه پوش را کرده منورچو روی رایزن شهریار. خاقانی. سیه پوش چترش چو عباسیان زده سنگ بر طاس بر طاسیان. نظامی. خطیب سیه پوش شب بی خلاف برآورد شمشیر روز از غلاف. سعدی. ، شیربان یعنی شیر و ببر نگاهدارنده. (برهان) (آنندراج)
جانوری که پیشاپیش شیر می آید. (ناظم الاطباء) : رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید. فردوسی. سیه گوشان و یوزان را گشادن ز آهو هر دوان را خورد دادن. (ویس و رامین). نهاده بر آهو سیه گوش چشم جهان چون درخش از کمین گه بخشم. اسدی. فراوان سیه گوش داری و سگ بسی یوز و شاهین و چرخ و ترک. شمسی (یوسف و زلیخا). آهوبره کاندر حرم جاه تو زاید پیوسته سیه گوش بود شیر ژیان را. سیف اسفرنگ. در خانه سیه گوش... پناه گرفت... و می آمد که از خانه سیه گوش بیرون رود... (فیه مافیه). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیربچه وجه اختیار افتاد. (گلستان). رجوع به سیاه گوش شود
جانوری که پیشاپیش شیر می آید. (ناظم الاطباء) : رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید. فردوسی. سیه گوشان و یوزان را گشادن ز آهو هر دوان را خورد دادن. (ویس و رامین). نهاده بر آهو سیه گوش چشم جهان چون درخش از کمین گه بخشم. اسدی. فراوان سیه گوش داری و سگ بسی یوز و شاهین و چرخ و ترک. شمسی (یوسف و زلیخا). آهوبره کاندر حرم جاه تو زاید پیوسته سیه گوش بود شیر ژیان را. سیف اسفرنگ. در خانه سیه گوش... پناه گرفت... و می آمد که از خانه سیه گوش بیرون رود... (فیه مافیه). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیربچه وجه اختیار افتاد. (گلستان). رجوع به سیاه گوش شود
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 27 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. کوهستانی، معتدل، دارای 2447 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و پیله رود. محصول آن غلات و حبوبات و میوه جات. شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آنجا ماشین رو است و مرزبانی درجه 2 دارد. این آبادی از 13 آبادی کوچک پهلوی هم تشکیل می یابد که اسامی قراء آن بشرح زیر میباشد: فتح مقصود، نظرعلی کندی، هشند، جوش آباد، سنجد محله، پیرراه، آقایارلو، یوز باشی محله، پیر جوار، قلعه، قاضی کندی، کوده لر، صلاح قشلاقی، ولی آباد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 27 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. کوهستانی، معتدل، دارای 2447 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و پیله رود. محصول آن غلات و حبوبات و میوه جات. شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آنجا ماشین رو است و مرزبانی درجه 2 دارد. این آبادی از 13 آبادی کوچک پهلوی هم تشکیل می یابد که اسامی قراء آن بشرح زیر میباشد: فتح مقصود، نظرعلی کندی، هشند، جوش آباد، سنجد محله، پیرراه، آقایارلو، یوز باشی محله، پیر جوار، قلعه، قاضی کندی، کوده لر، صلاح قشلاقی، ولی آباد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است. این دهستان در شمال باختری نطنز و درۀ شمالی کوه کرکس واقع است. سردسیر و خوش آب و هواست. آب آن از زه رود خانه محلی است. محصولش انواع میوه های سردسیر و غلات است. این دهستان از شش آبادی و چند مزرعه تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 4400 تن و قراء مهم آن از این قرار است: چیمه، هنجن، بیدهند، فریزهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است. این دهستان در شمال باختری نطنز و درۀ شمالی کوه کرکس واقع است. سردسیر و خوش آب و هواست. آب آن از زه رود خانه محلی است. محصولش انواع میوه های سردسیر و غلات است. این دهستان از شش آبادی و چند مزرعه تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 4400 تن و قراء مهم آن از این قرار است: چیمه، هنجن، بیدهند، فریزهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
بدکار. بدعمل. بی آبرو، شرمنده. خجل. سیه روی. رسوا. بی آبرو. (ناظم الاطباء) : گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر. ناصرخسرو. لیکن چکنم من سیه روی کافتاده بخود نیم درین کوی. نظامی. مگردان سیه روی چون دخترم به اوراق طوبی بپوشان سرم. نزاری قهستانی. بصدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست. حافظ. خوش بود گر محک تجربه آید بمیان تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. حافظ. رجوع به سیاه روی و سیاه رو شود
بدکار. بدعمل. بی آبرو، شرمنده. خجل. سیه روی. رسوا. بی آبرو. (ناظم الاطباء) : گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر. ناصرخسرو. لیکن چکنم من سیه روی کافتاده بخود نیم درین کوی. نظامی. مگردان سیه روی چون دخترم به اوراق طوبی بپوشان سرم. نزاری قهستانی. بصدق کوش که خورشید زاید از نَفَسَت که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست. حافظ. خوش بود گر محک تجربه آید بمیان تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. حافظ. رجوع به سیاه روی و سیاه رو شود
بدبخت. بی طالع. محروم. (ناظم الاطباء) : چنین پنداشت فرهاد سیه روز که او را بود خواهد نیک آن روز. نظامی. مجنون ز گزاف این سیه روز برزد زدل آتشی جگرسوز. نظامی. ، مظلوم. ستمکش، دلتنگ و حزین. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه روز شود
بدبخت. بی طالع. محروم. (ناظم الاطباء) : چنین پنداشت فرهاد سیه روز که او را بود خواهد نیک آن روز. نظامی. مجنون ز گزاف این سیه روز برزد زدل آتشی جگرسوز. نظامی. ، مظلوم. ستمکش، دلتنگ و حزین. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه روز شود
دهی است از دهستان کچرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه گچرود، محصول آنجا برنج و مختصر غلات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کچرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه گچرود، محصول آنجا برنج و مختصر غلات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق
پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان